
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۷۹۲
۱
با هرکه روی حرف به جز یار داشتم
آیینه پیش صورت دیوار داشتم
۲
همچون سرو، برگ بر من آزاده بار بود
از بار اگر چه جان سبکبار داشتم
۳
هموار بود وضع جهان در نظر مرا
تا روی خود ز خلق به دیوار داشتم
۴
منظور بود کوری اغیار بدگمان
چشم عنایتی اگر از یار داشتم
۵
هرگز به خواب دیده عاشق نداشته است
نازی که من به دولت بیدار داشتم
۶
از عیب پاک ساخت دل پاک بین مرا
ورنه هزار آینه در کار داشتم
۷
هر چند گوهر سخنم آبدار بود
خون در جگر زناز خریدار داشتم
۸
زلف شکسته داشت سری با شکستگان
ورنه دل شکسته چه در کار داشتم؟
۹
در زلف او نبود دلم برقرار خویش
دلبستگی چو نغمه به هر تار داشتم
۱۰
صائب به حرف تلخ مرا یاد هم نکرد
امید بیش ازین به لب یار داشتم
تصاویر و صوت

نظرات