
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۷۹۶
۱
امشب به آه سرد ره خواب میزدم
در کوی یار، سیر چو مهتاب میزدم
۲
در جام دیده پاره دل میگداختم
جولانگه خیال ترا آب میزدم
۳
مژگان به هم رساندنم از بیغمی نبود
هر لحظه نیشتر به رگ خواب میزدم
۴
فکر دهان تنگ توام داشت در میان
تا صبح بیپیاله می ناب میزدم
۵
چون موج، سینه بر دل دریای پرخطر
از اشتیاق گوهر نایاب میزدم
۶
تا صبح بود صحبت من گرم با خیال
بر یاد شمع سینه به مهتاب میزدم
۷
از شغل گریه مطلب دیگر نداشتم
آبی به روی بخت گرانخواب میزدم
۸
سنگ از تپیدن دل بیتاب خویشتن
تا صبحدم به سینه محراب میزدم
۹
میشد چو نقطه دایره حیرتم وسیع
چندان که سیر و دور چو گرداب میزدم
۱۰
از ضعف اگرچه بال پریدن نداشت چشم
فال مراد دیدن احباب میزدم
۱۱
صائب نبود بیسببی اضطراب من
دامن به آتش دل بیتاب میزدم
تصاویر و صوت


نظرات
سید امیرکاسی