
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۸۰۳
۱
با درد خشک ساخته ام، از دوا ترم
چشم غبار دیده ام، از توتیا ترم
۲
در آفتابروی قناعت نشسته ام
از سایبان منت بال هما ترم
۳
ای سیل بگذر از سر ویرانیم که من
از نقش پای ریگ روان بی بقا ترم
۴
جرم مرا چو اشک میاور به روی من
کز جبهه تا (به) نقش قدم از حیا ترم
۵
دورم مکن به تهمت بیگانگی که من
از معنی بلند به دل آشنا ترم
۶
حسنش همان به ساغر می جلوه می کند
از اشک تاک اگر چه بسی باصفا ترم
۷
روزی که در پیاله می لاله رنگ نیست
از عندلیب فصل خزان بینوا ترم
۸
هر چند می دهم به غزل داد خسروی
صائب همان ز عرفی شیرین ادا، ترم
تصاویر و صوت

نظرات