
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۸۰۶
۱
چشمی به گریه تر نشد از دود آتشم
یارب چه بود مصلحت از بود آتشم؟
۲
پروانه مرا به چراغ احتیاج نیست
چون کرم شبچراغ زراندود آتشم
۳
آسوده اند سوختگان از گداز عشق
از خامیی که هست مرا، عود آتشم
۴
پای چراغ سوختگان است سینه ام
از داغ عشق، کعبه مقصود آتشم
۵
سوزی که هست در جگر من مرا بس است
خامی نمی کند هوس آلود آتشم
۶
دیگر عنان گریه نیارد نگاه داشت
در دیده ای که سرمه کشد دود آتشم
۷
نه مستحق عشقم و نه در خور هوس
بیگانه بهشتم و مردود آتشم
۸
خاکسترست حاصل نشو و نمای من
بی عاقبت چو خرمن نابود آتشم
۹
از آه کم نشد پرکاهی غم از دلم
شد چهره کهربایی ازین دود آتشم
۱۰
چون گوهر گرامی آدم درین بساط
مسجود آفرینش و مردود آتشم
۱۱
صائب نگشت نرم دل آهنین من
عمری است گرچه در کف داود آتشم
تصاویر و صوت


نظرات