
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۸۱۲
۱
از روی نرم سرزنش خار می کشم
چون گل ز حسن خلق خود آزار می کشم
۲
آزاده ام، مرا سر و برگ لباس نیست
از مغز خود گرانی دستار می کشم
۳
هر چند شمع راهروانم چو آفتاب
از احتیاط دست به دیوار می کشم
۴
آیینه پاک کرده ام از زنگ قیل و قال
از طوطیان گرانی زنگار می کشم
۵
جان می رسد به لب من شیرین کلام را
تا حرف تلخی از دهن یار می کشم
۶
نازی که داشتم به پدر چون عزیز مصر
در غربت این زمان ز خریدار می کشم
۷
مژگان صفت به دیده خود جای می دهم
از پای هر که در ره او خار می کشم
۸
از بس به احتیاط قدم می نهم به خاک
دست نوازشی به سر خار می کشم
۹
بی پرده تر چو بوی گل از برگ می شود
هر چند پرده بر رخ اسرار می کشم
۱۰
صائب به هیچ دل نبود دیدنم گران
بار کسی نمی شوم و بار می کشم
تصاویر و صوت

نظرات
Erfan