صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۸۳۱

۱

کاری مکن که رو به در آسمان نهم

هر تیر ناله ای که بود در کمان نهم

۲

کاری مکن که پا کشم از آستان تو

داغ صبوریی که ندارم به جان نهم

۳

کاری مکن که بدعت وارستگی ز عشق

من در میان سلسله عاشقان نهم

۴

کاری مکن که نیمشب از رخنه قفس

راه گریز پیش دل ناتوان نهم

۵

کاری مکن که راز جگر سوز داغ را

با مرهم حرام نمک، در میان نهم

۶

انصاف نیست کز چمنت بعد صد بهار

بی برگ سبزرو به در آشیان نهم

۷

آخر چنان مکن که چو صائب ز زلف تو

دل بر گرفته رو به صف نیکوان نهم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۵۴۳
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۶۴۳

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۳/۱۷ - ۰۹:۵۸:۴۳
کاری مکن که پا کشم از آستان توداغ صبوریی که ندارم به جان نهم..
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۶/۰۳/۱۷ - ۱۰:۴۵:۲۰
گرامی نادر ..گویا صائب به بیراهه رفته :آخر چنان مکن که چو صائب ز زلف تودل بر گرفته رو به صف نیکوان نهمبه قول معروف : به خاکی زده . خودش را لو داده . مانا باشید
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۳/۱۷ - ۱۱:۱۵:۲۴
دوست عزیزدر بیت آخر، زیرکانه ترفند می زند تا شاید از راه غیرتمند کردن یار سنگدل بتواند توجه او را جلب نماید!..
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۶/۰۳/۱۷ - ۱۷:۰۶:۵۳
گرامینمی دانستم همجنسان من بدینسان فریب می خورند تهدید و تحریکی عظیم کرده ، به هدف زده ، جل الخالق
user_image
فضل اله قاسمی
۱۴۰۲/۱۰/۰۷ - ۰۷:۱۹:۱۰
سلام و عرض ارادت محضر عزیزان صاحب ذوق و نظر، استادان ارجمند و سپاس بسیار از گنجور به نظرم اینجا یکی از غزل های مکتب واسوختیِ صائب را پیشِ رو داریم. در این شیوه، عاشق، برخلاف معمول، از التماس و خواهش پرهیز می کند و گاه بد و بیراهی هم به معشوق می گوید و چه بسا به تهدید او هم می پردازد . گفته اند این سبک، از میان سروده های مکتب وقوع سر برآورده است و شاعرانی مثل محتشم و وحشی را سرسلسله واسوخت سرایان دانسته اند اما بسیار پیشتر از اینان شاعرانی همچون سعدی و دیگران خواسته یا ناخواسته، آثاری به این شیوه آفریده اند و در روزگار ما هم شاعرانی به این طرز ، طبع آزموده اند که از میان اینان می توانیم به شهریار اشاره کنیم . همچنان که می دانید واژه واسوخت در میان فارسی زبانان شبه قاره هند، به معنای روی گردانی، نفرت ، پرهیز و اعراض است.