
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۸۳۵
۱
طومار عمر طی شد و غافل نشسته ایم
در راه آرمیده چو منزل نشسته ایم
۲
بالین ز تیغ کرده و آسوده خفته ایم
بر موج تکیه کرده و غافل نشسته ایم
۳
موج وحباب تاج و کمر از محیط یافت
ما همچنان به دامن ساحل نشسته ایم
۴
مشکل روان شود به دوصد نیش خون ما
از بس میان مردم کاهل نشسته ایم
۵
حیرت نگر که بر دم شمشیر آبدار
در انتظار جلوه قاتل نشسته ایم
۶
از دیر و کعبه دیده امیدوار خویش
پوشیده، روز و شب به در دل نشسته ایم
۷
غفلت به ما چه ظلم ازین بیشتر کند؟
در دور چشم مست تو عاقل نشسته ایم
۸
نومید از کشاکش بحر کرم نه ایم
صائب اگر چه تا مژه در گل نشسته ایم
تصاویر و صوت

نظرات