
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۸۶۰
۱
مادام را ز دانه صیاد دیده ایم
در صلب بیضه جوهر فولاد دیده ایم
۲
کفران نعمت است شکایت ز نیستی
آنها که ما ز عالم ایجاد دیده ایم
۳
خواهد فتاد دامن زلفش به دست ما
این فال را ز شانه شمشاد دیده ایم
۴
هرگز نبوده است به این رتبه حسن خط
ما سر بسر قلمرو ایجاد دیده ایم
۵
طفلان به آشیانه ما راه برده اند
در بیضه ما شکنجه صیاد دیده ایم
۶
بر حاصل حیات خود افسوس خورده ایم
هر خرمنی که درگذر باد دیده ایم
۷
آن مرغ زیرکیم که آزادی دو کون
در صید کردن دل صیاد دیده ایم
۸
صائب نمی توان لب ما را ز شکوه بست
ما بیدلان رعیت بیداد دیده ایم
تصاویر و صوت


نظرات