
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۸۶۷
۱
داغی ز عشق بر دل فرزانه سوختیم
قندیل کعبه را به صنمخانه سوختیم
۲
هرگز صدای بال و پر ما نشد بلند
آهسته همچو شمع درین خانه سوختیم
۳
چیدندگل ز شمع حریفان دور گرد
ما در کنار شمع غریبانه سوختیم
۴
عاشق کجا و جرأت بوس و کنار یار؟
ما بیدلان به آتش پروانه سوختیم
۵
می شد هزار قافله را شوق ما دلیل
صد حیف ازین چراغ که در خانه سوختیم
۶
گنج از گهر به تربت ما شمعها فروخت
ما همچو جغد اگر چه به ویرانه سوختیم
۷
ای آب زندگی ز شبستان برون خرام
کز انتظار جلوه مستانه سوختیم
۸
هنگامه گرم ساز ضرورست عشق را
ما و سپند هر دو حریفانه سوختیم
۹
آب حیات می چکد از ابر نوبهار
اکنون که ما ز تشنه لبی دانه سوختیم
۱۰
از یک پیاله خار و خس زهد خشک را
مستانه سوختیم و چه مستانه سوختیم!
۱۱
از شمع، خوشه تخم شراری نبسته بود
روزی که بال خویش چو پروانه سوختیم
۱۲
در زیر تیغ شمع نکردیم اضطراب
صائب درین بساط دلیرانه سوختیم
تصاویر و صوت


نظرات