
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۸۶۹
۱
چون غنچه دست بر دل شیدا گذاشتیم
گل را به باغبان خنک وا گذاشتیم
۲
تا چند چون سفینه توان بود تخته بند؟
موجی شدیم و روی به دریا گذاشتیم
۳
چون داغ لاله از سر ما موج خون گذشت
پهلو اگر به بستر خارا گذاشتیم
۴
تبخاله است لاله سرچشمه سراب
بیهوده دل به عشوه دنیا گذاشتیم
۵
از جوش می، چو ابر (ز) دریا هوا گرفت
هر پنبه ای که بر سر مینا گذاشتیم
۶
خود را به تیغ کوه کشیدند لاله ها
تا همچو سیل روی به صحرا گذاشتیم
۷
افتاده تر ز سنگ نشان بود گردباد
روزی که ما به دشت جنون پا گذاشتیم
۸
عشق غیورننگ شراکت نمی کشد
ما آفتاب را به مسیحا گذاشتیم
۹
تا کی به شیشه خانه مشرب زنند سنگ؟
زهاد را به باطن مینا گذاشتیم
۱۰
صائب کسی به درد دل ما نمی رسد
ناچار دست بر دل شیدا گذاشتیم
تصاویر و صوت

نظرات