
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۸۷۳
۱
هموار از درشتی چرخ دغا شدیم
صد شکر رو سفید ازین آسیا شدیم
۲
فرصت نداد تیغ که بالا کنیم سر
زان دم که چون قلم به سخن آشنا شدیم
۳
از قطع ره به منزل اگر رهروان رسند
ما رفته رفته دور ز منزل چرا شدیم؟
۴
از هیچ دیده قطره آبی نشد روان
در سنگلاخ دهر اگر توتیا شدیم
۵
دستش به چیدن سر ما کار تیغ کرد
چون گل به روی هر که درین باغ وا شدیم
۶
پهلو تهی ز سنگ حوادث نساختیم
خندان چو دانه در دهن آسیا شدیم
۷
افتاده است رتبه افتادگی بلند
پر دست و پا زدیم که بی دست و پا شدیم
۸
با کاینات بر در بیگانگی زدیم
تا آشنا به آن نگه آشنا شدیم
۹
مغزی نداشتیم که گردیم رو سفید
چون تخم پوچ منفعل از آسیا شدیم
۱۰
درد سخن علاج ندارد، و گرنه ما
صائب رهین منت چندین دوا شدیم
تصاویر و صوت

نظرات