
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۸۸
۱
نداد عشق گریبان به دست کس ما را
گرفت این می پر زور، چون عسس ما را
۲
اگر چه سگ به مرس می کشند صیادان
کشیده است سگ نفس در مرس ما را
۳
تمام روز ازان همچو شمع، خاموشیم
که خرج آه سحر می شود نفس ما را
۴
فغان که منزل دور و دراز وادی عشق
نکرد دل تهی از ناله چون جرس ما را
۵
خراب حالی ما لشکری نمی خواهد
بس است آمدن و رفتن نفس ما را
۶
ترا که پای گلی هست، می به ساغر کن
که زهد خشک کشیده است در قفس ما را
۷
به گرد خاطر ما آرزو نمی گردید
لب تو ریخت به دل رنگ صد هوس ما را
۸
اگر چه در قفس افتاده ایم از گلزار
ز گل نمی گسلد رشته نفس ما را
۹
شکسته بال و پرانیم، جای آن دارد
که باغبان کند از چوب گل قفس ما را
۱۰
غریب گشت چنان فکرهای ما صائب
که نیست چشم به تحسین هیچ کس ما را
تصاویر و صوت


نظرات
فرید کیارستمی
Farid Kiarostami