
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۸۸۴
۱
ما تلخی جهان به رخ تازه می کشیم
این زهر را زیاده ز اندازه می کشیم
۲
محتاج اشک ما نبود آب و رنگ حسن
از سادگی به چهره گل غازه می کشیم
۳
آشفتگی است لازم جمعیت حواس
بیجا ز چرخ منت شیرازه می کشیم
۴
افسرده است مستی ما چون خمار ما
ما جام را به تلخی خمیازه می کشیم
۵
از گل هزار حلقه رنگین درین چمن
در گوش عندلیب ز آوازه می کشیم
۶
می سوزد از شفق نفس خونچکان ما
تا همچو صبح یک نفس تازه می کشیم
۷
بیشی کمی است شوق چو افتاد بی شمار
دریا کشیم و باده به اندازه می کشیم
۸
چون بلبل دراز نفس منت بهار
صائب درین چمن پی آوازه می کشیم
تصاویر و صوت

نظرات