صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۹۰۱

۱

فریاد که از کوتهی بخت ندارم

دستی که ترا تنگ در آغوش فشارم

۲

کو بخت رسایی که در آن صبح بناگوش

دستی به دعا همچو سر زلف برآرم

۳

پروانه بزم تو مرا شمع امید ست

در خلوت خاص تو اگر بار ندارم

۴

این دست نگارین که من از زلف تو دیدم

مشکل که گشاید گره از رشته کارم

۵

در طالع من نیست به گرد تو رسیدن

چون گرد یتیمی است زمین گیر، غبارم

۶

دلکشترم از خال لب و خط بناگوش

در حاشیه بزم تو هر چند که خوارم

۷

بی نیشتر خار، گل از من نتوان چید

چون آبله در پرده غیب است بهارم

۸

از من مطلب جبهه واکرده که پیچید

چون غنچه بهم، تنگی این سبز حصارم

۹

چون بیخبران خام مدانم، که رسیده است

در نقطه آغاز به انجام، شرارم

۱۰

صد شکر که جز ساده دلی نیست متاعی

چون آینه در دست ازین نقش و نگارم

۱۱

صائب ز فلک نیست مرا چشم نوازش

چون ماه تمام از دل خویش است مدارم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۴۹۵
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۶۷۷

نظرات