صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۹۰۸

۱

تا چند به روزن نرسد نور چراغم؟

رنگین نشود پنبه ز خونابه داغم

۲

هر چند که چون ذره ندارم به جگر آب

از چشمه خورشید خورد آب، دماغم

۳

وقت است که بر تن بدرم اطلس افلاک

از جامه فانوس به تنگ است چراغم

۴

در کنج قفس چند دل خویش توان خورد؟

شبنم زده گردید لب گل ز سراغم

۵

غماز نباشد لب زخم جگر من

بیرون نرود بوی گل از رخنه باغم

۶

میخواره ام و تشنه یاران موافق

هر جا گل ابری است بود پنبه داغم

۷

این آن غزل خواجه نظیری است که می گفت

فصلی نگذشته است ز سر سبزی باغم

تصاویر و صوت

نظرات