صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۹۱

۱

چه حاجت است به افسانه خواب غفلت را؟

که خانه زاد بود خواب، بی بصیرت را

۲

بس است خواب گران چشم بی بصیرت را

مکن ز بستر مخمل دو خوابه غفلت را

۳

مده به خلوت خود راه، اهل صحبت را

مساز حلقه کثرت کمند وحدت را

۴

ز خشت، بالش و از خاک تیره بستر کن

مکن ز بستر مخمل دو خوابه غفلت را

۵

به آشنایی مردم مرو ز راه که نیست

به غیر خوردن دل دانه دام صحبت را

۶

ز همرهان موافق جدا مشو در راه

مکن دو آتشه زنهار داغ غربت را

۷

کسی ز چهره مقصود چشم آب دهد

که توتیای نظر ساخت گرد کلفت را

۸

ز کاهلی ره نزدیک دور می گردد

به خلوت لحد انداز خواب راحت را

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۳۱۲

نظرات