
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۹۳
۱
چنین که عقل کشیده است زیر بند ترا
عجب که عشق رهاند ازین کمند ترا
۲
مباش بی دل نالان که آتشین رویان
ز دست هم بربایند چون سپند ترا
۳
عنان به دست فرومایگان مده زنهار
که در مصالح خود خرج می کنند ترا
۴
جز این که طعمه شهباز شد دلت چون کبک
چه گل شکفت ازین خنده بلند ترا؟
۵
مخور فریب شکرخند صبح چون طفلان
که چرخ زهر دهد در لباس قند ترا
۶
ز اهل درد ترا عقل چون کند صائب؟
نکرد تربیت عشق دردمند ترا
تصاویر و صوت


نظرات
محمدرضا ملکشاه