
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۹۳۳
۱
یک چشم زدن فرقت می تاب نداریم
تا شیشه به بالین نبود خواب نداریم
۲
تا بوسه چند از لب پیمانه نگیریم
چون شیشه خالی به جگر آب نداریم
۳
در روز حریفان دگر باده گسارند
ماییم که می در شب مهتاب نداریم
۴
از حادثه لرزند به خود قصر نشینان
ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم
۵
از نقش تو فانوس خیالی شده هر چشم
چون شمع عجب نیست اگر خواب نداریم
۶
در دایره بی سببی نقطه محویم
هرگز خبر از عالم اسباب نداریم
۷
آیینه ما گرد تعلق نپذیرد
ما چشم به خاکستر سنجاب نداریم
۸
گرگان به سمورند نهان تا به گریبان
ما بی دهنان طالع سنجاب نداریم
تصاویر و صوت


نظرات
مینا*
Hasantoohyd
حامد
علی
علی رستمی
رضا
رضا
آدریان
امیر اقا