صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۹۴۰

۱

برون نمی برد از فکر دوست عالم آبم

نقاب دولت بیدار نیست پرده خوابم

۲

جگر گداز محیط است داغ تشنگی من

کلاه گوشه به دریا شکسته موج سرابم

۳

به خوان چرخ نکردم دراز دست تهی را

نداشت کاسه در یوزه پیش بحر حبابم

۴

اگر چه روی مرا داشت روزگار بر آتش

چه خون که در دل آتش نکرد اشک کبابم

۵

نیم چو آینه مه رهین پرتو منت

چو مهر باهمه آفاق روشن است حسابم

۶

چو ماه عید نشد راست قامتم ز تواضع

همان سپهر دهد خاکمال همچو رکابم

۷

ز بی تهی نرسیدم به غور بحر حقیقت

به فکر پوچ بسر رفت روزگار حبابم

۸

ز خشک مغزی میناچه خون که در جگرم نیست

خوش آن زمان که به مینای غنچه بود گلابم

۹

خم سپهر برین می کند تلاش شکستن

مگر به خانه زور آمده است باده نابم؟

۱۰

همان ز طعن خطا نیستم خلاص چو صائب

گرفت روی زمین را اگر چه فکر صوابم

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۴۵۴

نظرات