
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۹۷۹
۱
فارغند از قید چرخ نیلگون دیوانگان
رفته اند از حلقه ماتم برون دیوانگان
۲
هر دم از بی اختیاری صورتی بر می کنند
مهره مومند در دست جنون دیوانگان
۳
سنگ طفلان چیست، کز جان و دل سختی پذیر
کوه را سازند بی صبر و سکون دیوانگان
۴
در بیابانی که باشد لاله زارش بوی خون
مست گردند از شراب لاله گون دیوانگان
۵
تا ز چشم شور ارباب خرد ایمن شوند
می زنند از داغ، نعل واژگون دیوانگان
۶
بلبلان دیوانه اند و بوی گل از اتحاد
می دود در کوچه و بازار چون دیوانگان
۷
می کند باد مخالف شور دریا را زیاد
می شوند آشفته صائب از فسون دیوانگان
تصاویر و صوت


نظرات