صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۹۸۲

۱

مبتلای آرزوی نفس را عاقل مخوان

عنکبوت رشته طول امل را دل مخوان

۲

رهبری کز خویش نستاند ترا رهزن شمار

منزلی کز خود فرو نارد ترا منزل مخوان

۳

ساحل آن باشد که امنیت در او لنگر کند

جای دست انداز موج بحر را ساحل مخوان

۴

فیض عام حق به ذرات جهان تابیده است

هیچ نقشی را درین وحدت سرا باطل مخوان

۵

مشکل آن باشد که حل گردد در او فکر جهان

مشکلی کز فکر حل آن شود مشکل مخوان

۶

هیچ عیبی خاکیان را همچو کشف راز نیست

از زمین ها جز زمین شور را قابل مخوان

۷

کاملی کز ناقصان بی بصیرت خویش را

کم نداند در کمال معرفت، کامل مخوان

۸

عیب خود نایافتن بالاترین عیبهاست

جاهلان منفعل از جهل را جاهل مخوان

۹

خواجه ای کآزاد نبود از دو عالم، خواجه نیست

بنده ای کز خویش نگریزد ورا مقبل مخوان

۱۰

آب و رنگ چهره محفل شراب و شاهدست

محفلی کز حسن و می خالی بود محفل مخوان

۱۱

شورش عشق است دلها را نشان زندگی

هر دلی کز عشق خالی گشت صائب دل مخوان

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۲۰
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۵۹۷

نظرات