صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۵۹۸۶

۱

با لب او کار دندان می کند سین سخن

زین سبب کم حرف افتاده است آن شیرین دهن

۲

سوختم، پاس دل بی تاب دارم تا به کی؟

بیش ازین نتوان نهفت اخگر به زیر پیرهن

۳

چشم مجمر موم را خوناب حسرت می کند

چون تواند گشت خاموشی مرا مهر دهن؟

۴

چیدن دامن ز صحبت ها کمند شهرت است

شمع فانوسم که باشد خلوتم در انجمن

۵

تشنه ای از آب او هرگز لب خود تر نکرد

سرنگون هر چند افتاده است آن چاه ذقن

۶

سیم و زر بر آتش حرص آب نتواند زدن

از گرستن نیست مانع شمع را زرین لگن

۷

در حریم بیضه چون عیسی شود گویا ز مهد

نیست حاجت طوطی ما را به تلقین سخن

۸

بسترش خار است صائب تا بود در کان گهر

نیست جز سنگ ملامت رزق پاکان از وطن

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۲۲

نظرات