
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۵۹۹۱
۱
بی تحمل خصم را هموار نتوان ساختن
گل ز زخم خار شد امن از سپر انداختن
۲
غافل از آه ندامت در جوانی ها مشو
کز کمان حلقه ممکن نیست تیر انداختن
۳
زنگ غفلت بیش شد از گریه مستی مرا
چون به تردستی توان آیینه را پرداختن؟
۴
با قضای آسمانی چاره جز تسلیم نیست
گردن دعوی نباید زیر تیغ افراختن
۵
می توان با خار در یک پیرهن بردن به سر
لیک دشوارست با (نا)سازگاران ساختن
۶
ز آتش دوزخ ملایم طینتان را باک نیست
زر دست افشار آسوده است از بگداختن
۷
منبر از دار فنا منصور اگر سازد رواست
حرف حق را از ادب نبود به خاک انداختن
۸
دشمنان کینه جو را می نماید سینه صاف
از غبار کینه صائب سینه را پرداختن
تصاویر و صوت

نظرات