صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۰۱۱

۱

موج دریا را نباشد اختیار خویشتن

دست بردار از عنان گیر و دار خویشتن

۲

زهد خشک از خاطرم هرگز غباری برنداشت

مرکب نی بار باشد بر سوار خویشتن

۳

خاک باشد از مصافم چشم دشمن را نصیب

کرده ام تا خاکساری را حصار خویشتن

۴

خار دیوار گلستانم که از بی حاصلی

می کشم خجلت ز اوج اعتبار خویشتن

۵

خلوتی چون خانه آیینه داری پیش دست

بهره ای بردار از بوس و کنار خویشتن

۶

گوهر از گرد یتیمی می شود کامل عیار

بیش ازین دامن مکش از خاکسار خویشتن

۷

می توانی آتش شوق مرا خاموش کرد

گر دلت خواهد، به لعل آبدار خویشتن

۸

دیدن آیینه را موقوف خواهی داشتن

گر بدانی حال من در انتظار خویشتن

۹

گر دهم ملک سلیمان را به موری بی سؤال

همچنان باشم ز همت شرمسار خویشتن

۱۰

بس که چون آیینه صائب دیده ام نادیدنی

می شمارم زنگ کلفت را بهار خویشتن

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۳۴

نظرات