
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۰۱۳
۱
چند چون طاوس باشی محو بال خویشتن؟
زیر پای خود نبینی از جمال خویشتن
۲
کم مباش از مرغ بسمل در شهادتگاه عشق
می ز خون خود کن و مطرب ز بال خویشتن
۳
چون مه از نقصان دل خود را مخور، خورشید باش
تا ز حال خود نگردی در زوال خویشتن
۴
مطلب روی زمین در زیر دامان شب است
جز بر این دامن مزن دست سؤال خویشتن
۵
بستر و بالین من از سایه بال هماست
تا سر خود را کشیدم زیر بال خویشتن
۶
عمر خود را کم به امید فزونی می کنند
ساده لوحانی که می دزدند سال خویشتن
۷
با دل افکن گفتگوی دوستی را از زبان
در ثمر پوشیده کن برگ نهال خویشتن
۸
ترجمان گوهر شاداب، آب او بس است
لب بگز صائب ز اظهار کمال خویشتن
تصاویر و صوت


نظرات