صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۰۱۹

۱

پیش هر تلخی نریزم آبروی خویشتن

می خورم قند از شکست آرزوی خویشتن

۲

رشته این تنگ چشمان رنج باریک آورد

می کنم از جسم زار خود رفوی خویشتن

۳

می فشارم، گر به حرف شکوه بگشاید دهن

چون سبو دستی که دارم بر گلوی خویشتن

۴

در کف آیینه چون سیماب می لرزد به خویش؟

آنچنان لرزد دلم بر آبروی خویشتن

۵

فارغم چون طوطی از حسن گلوسوز شکر

من که شکر می خورم از گفتگوی خویشتن

۶

در غریبی چاره گرد یتیمی چون کنم؟

من که در دریا ندارم شستشوی خویشتن

۷

پیش آن پاکیزه دامن، خانه نارفته ام

گرچه عمرم صرف شد در رفت و روی خویشتن

۸

نیست ممکن این کشاکش از رگ جانم رود

تا نپیوندم به دریا آب جوی خویشتن

۹

تا شدم چون نافه دور از ناف آهوی ختن

می فرستم قاصدی هر دم ز بوی خویشتن

۱۰

چون به رنگ زرد من بر می خورد برگ خزان

زعفران می مالد از خجلت به روی خویشتن

۱۱

بی خبر از پیچ و تاب هم سیه روزان نیند

می توان پرسید حال ما ز موی خویشتن

۱۲

بارها نومید برگشتم ز دکان مسیح

به که خود باشم به همت چاره جوی خویشتن

۱۳

چون غبارآلود می گردم ز خواب بی غمی

تازه می سازم به خون دل وضوی خویشتن

۱۴

بس که صائب خویش را در عشق او گم کرده ام

می کنم از همنشینان جستجوی خویشتن

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۵۷۱
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۳۸

نظرات