
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۰۲۱
۱
در محبت راز سر پوشیده نتوان یافتن
در قیامت نامه پیچیده نتوان یافتن
۲
مور را ملک سلیمان درنمی آید به چشم
در قیامت دیده نادیده نتوان یافتن
۳
از رگ خامی اثر در باده جوشیده نیست
خواب در چشم به خون غلطیده نتوان یافتن
۴
صیقل آیینه آب روان استادگی است
بی تامل گوهر سنجیده نتوان یافتن
۵
دل به زلف و وعده پا در هوای او مبند
راستی در موی آتش دیده نتوان یافتن
۶
شرم حسن از باده گلگون شود هشیارتر
دولت بیدار را خوابیده نتوان یافتن
۷
دامن تسلیم را صائب به دست آورده ایم
در بساط ما دل غم دیده نتوان یافتن
تصاویر و صوت

نظرات