
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۰۲۸
۱
می شود نقل مجالس چون شود شیرین سخن
همچو خون پنهان نمی ماند چو شد رنگین سخن
۲
از تأمل می شود شایسته تحسین سخن
پیچ و تاب فکر سازد غنچه را رنگین سخن
۳
هر که را آن غمزه خونریز در دل بگذرد
تا قیامت می تراود از لبش خونین سخن
۴
سبزه نورس چسان آید برون از زیر سنگ؟
از لب لعلش برون آید به آن تمکین سخن
۵
طوطیان را زنگ خواهد بست در منقار حرف
خوار گردد در نظرها گر به این آیین سخن
۶
آهوی چین کاسه دریوزه سازد ناف را
گر ز زلف و کاکل او بگذرد در چین سخن
۷
با کمال تیره روزی می شود عالم فروز
آه اگر می داشت شمعی بر سر بالین سخن
۸
کوته اندیشی است میل چشم بینایی مرا
ورنه دارد در گره هر نقطه ای چندین سخن
۹
تلخی ایام را صائب شکر در چاشنی است
طفل چون از شیر لب شوید، شود شیرین سخن
تصاویر و صوت


نظرات