
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۰۵
۱
گذاشتیم به اغیار زلف پر خم را
به دست دیو سپردیم خاتم جم را
۲
حریم سینه عاشق عجب شبستانی است
که یک هواست در او شمع سور و ماتم را
۳
مکن به عشق سخن نقل ای خرد برخیز
که به ز نقل مکان نیست نقل، ملزم را
۴
اگر تپیدن دل ترجمان نمی گردید
که می شناخت درین تیره خاکدان غم را؟
۵
زمانه ای است که با صد گره گشا خورشید
گره ز دل نتواند گشود شبنم را
۶
چه حاجت است مسیحا به گفتگو آید؟
حجاب، شاهد عصمت بس است مریم را
۷
به روی زنده دلی آفتاب خنده زند
که همچو صبح تواند شمرده زد دم را
۸
محرران سخن، شاه بیت ابرویند
ز روی نسخه تشریح، روی عالم را
۹
نماند فیض درین خشک طینتان صائب
مگر به آب رسانیم خاک حاتم را
تصاویر و صوت


نظرات
سارا