
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۰۵۰
۱
گر تو ای سرو روان خواهی هم آغوشم شدن
از مروت نیست اول رهزن هوشم شدن
۲
برگ عیش من نخواهد جز کف افسوس بود
گر به این شرم و حیا خواهی هم آغوشم شدن
۳
روی گرم عشق خونم را به جوش آورده است
کی تواند سرد مهری مانع جوشم شدن؟
۴
اینقدر استادگی ای سنگدل در کار نیست
می تواند جلوه ای غارتگر هوشم شدن
۵
صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید
من چه دانستم که خواهد پنبه گوشم شدن
۶
آن فرامشکار هم می کرد صائب یاد من
گر میسر می شد از خاطر فراموشم شدن
تصاویر و صوت


نظرات