
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۰۵۲
۱
با هوسناکان چنین گر آشنا خواهی شدن
بی مروت، بی حقیقت، بی وفا خواهی شدن
۲
جانفشانی های ما را ای پریشان اختلاط
یاد خواهی کرد چون از ما جدا خواهی شدن
۳
من گرفتم ساختی دامن ز چنگ من رها
از کمند جذبه من چون رها خواهی شدن؟
۴
می روی دامن کشان صد چشم حسرت در قفا
کیست آن کس کز تو پرسد تا کجا خواهی شدن؟
۵
عالمی سر در هوا از انتظارت گشته اند
سایه گستر تا کجا همچون هما خواهی شدن؟
۶
گر چنین با خود کنی بیگانگان را آشنا
زود محتاج نگاه آشنا خواهی شدن
۷
در زمان سادگی گشتی به پرکاری تمام
تا در این ایام خط مشکین چها خواهی شدن
۸
گر به این سامان حسن آیینه پیش رو نهی
پیش خود چون ما به صد دل مبتلا خواهی شدن
۹
بر لب بام آفتابت از غبار خط رسید
کی به صائب مهربان ای بی وفا خواهی شدن؟
تصاویر و صوت


نظرات