صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۰۷۵

۱

ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن

در برومندی ز قحط برگ و بار اندیشه کن

۲

از نسیمی دفتر ایام بر هم می خورد

از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن

۳

بر لب بام خطر نتوان به خواب امن رفت

ایمنی خواهی، ز اوج اعتبار اندیشه کن

۴

نیست بی زهر پشیمانی حضور این جهان

از رگ خواب فراغت همچو مار اندیشه کن

۵

روی در نقصان گذارد ماه چون گردد تمام

چون شود لبریز جامت از خمار اندیشه کن

۶

بوی خون می آید از آزار دلهای دونیم

رحم کن بر جان خود، زین ذوالفقار اندیشه کن

۷

گوشه گیری دردسر بسیار دارد در کمین

در محیط پر شر و شور از کنار اندیشه کن

۸

زخم می باشد گران شمشیر لنگردار را

زینهار از دشمنان بردبار اندیشه کن

۹

فتنه در دنبال دارد اختر دنباله دار

چون برآرد خط، ز خال روی یار اندیشه کن

۱۰

می توان از نبض پی بردن به احوال درون

مرد دریا نیستی در جویبار اندیشه کن

۱۱

پشه با شب زنده داری خون مردم می خورد

زینهار از زاهد شب زنده دار اندیشه کن

۱۲

چون فلک آغاز و انجامی ندارد آرزو

زین محیط بی سر و بن زینهار اندیشه کن

۱۳

ای که می خندی چو گل در بوستان بی اختیار

از گلاب گریه بی اختیار اندیشه کن

۱۴

این زمین و آسمان گردی و دودی بیش نیست

از دخان صائب بیندیش از غبار اندیشه کن

تصاویر و صوت

کلیات صائب تبریزی از روی نسخهٔ خطی که خود شاعر تصحیح نموده با مقدمه و شرح حال آقای امیری فیروزکوهی از انتشارات کتابفروشی خیام، مقدمه مورخ ۱۳۳۳ شمسی - گردآورنده: ج. آزمون - تصویر ۷۷۸
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۶۴
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۵۸۵

نظرات

user_image
amir
۱۳۹۲/۰۹/۳۰ - ۰۲:۲۴:۳۱
بسیار زیبا بود ممنون
user_image
جمال
۱۳۹۵/۰۸/۰۴ - ۱۴:۲۶:۳۵
این شعر رو به صورت کامل وقتی میخواستم از یکی از مناصب سازمانیم استعفا بدم در پایان درخواستم نوشتم.یادش بخیر...
user_image
نازنین
۱۳۹۶/۰۴/۰۴ - ۱۶:۲۷:۴۶
سلام معنی زینهار کلمه ی پرهیز یا تاکید
user_image
سیدمرتضی طاووسی
۱۳۹۷/۰۹/۱۵ - ۰۱:۲۸:۱۱
دست در سوراخ میداری ز مار اندیشه کنپای بر گل مینهی از زخ خار اندیشه کن راز خود با یار خود هر چند بتوانی مگوی یار را یاری بود از یار یار اندیشه کن
user_image
محسن
۱۳۹۷/۰۹/۲۷ - ۱۴:۴۵:۱۰
با درود.کسی از اساتید یا دوستان می دونه دقیقا معنی این بیتش را بگه؟ نیست بی زهر پشیمانی حضور این جهاناز رگ خواب فراغت همچو مار اندیشه کن
user_image
nabavar
۱۳۹۷/۰۹/۲۷ - ۱۹:۰۵:۰۰
محسن جان نیست بی زهر پشیمانی حضور این جهاناز رگ خواب فراغت همچو مار اندیشه کنزندگی این جهانی پشیمانی ها دارد که چون زهر کامت را تلخ می کندغافل مباش و بیدار باش که چون مار است این خواب غفلت و بی خبری
user_image
محسن
۱۳۹۸/۰۲/۰۷ - ۰۵:۳۶:۲۴
درود بر محسن.2من فکر می کنم در مصراع دوم معنی دیگه ای نهفته باشه.مصراع اول دارای معنی روشنیه: اومدن توی این دنیا پشیمانی داره( بخاطر تمام غفلت ورزیهای انسان) رگ خواب هم اون رگیه که ب عقیده پیشینیان با فشردن آن انسان به خواب می رود ک این کار را دنیا ب خوبی انجام داده.یعنی دنیا و رنگارنگی آن باعث غفلت میشه.ولی حرف من اینه چرا صائب میگه همچو مار باید ب فکر باشیم؟؟؟
user_image
محسن،۲
۱۳۹۸/۰۲/۰۷ - ۱۶:۵۲:۱۸
محسن جان به توضیح من توجه نکردیاز رگ خواب فراغت همچو مار ، اندیشه کنمی گوید : بترس ، از آن فراغتی که همچو مار است
user_image
شباهنگ
۱۳۹۸/۰۶/۱۳ - ۱۳:۴۹:۵۲
رازِخود با یارِخود چندان که بتوانی مگویار را یاری بود،از یارِ یار اندیشه کن
user_image
احمد
۱۳۹۸/۰۹/۱۸ - ۱۱:۰۸:۳۴
دست در سوراخ میداری ز مار اندیشه کنپای بر گل مینهی از زخ خار اندیشه کنراز خود با یار خود هر چند بتوانی مگوی
user_image
احمد
۱۳۹۸/۰۹/۱۸ - ۱۱:۱۱:۰۵
لطفا این ابیات زیبا رو هم اضافه کنید. ممنون. دست در سوراخ میداری ز مار اندیشه کن پای بر گل مینهی از زخ خار اندیشه کن راز خود با یار خود هر چند بتوانی مگوی یار را یاری بود از یار یار اندیشه کن
user_image
مهدی
۱۳۹۹/۰۲/۲۳ - ۰۰:۵۲:۰۸
با سلام یک مصرع در گوش من هست که میگوید « مرد طوفان نیستی از دریا اندیشه کن » یا مرد دریا نیستی از طوفان اندیشه کن !هر چقدر جستجو کردم شعری با این محتوا ندیدم آیا شما از این موضوع مطلع هستید ؟
user_image
ماهان
۱۳۹۹/۰۲/۲۳ - ۰۵:۰۳:۰۷
کسی میدوه "دلهای دونیم" یعنی چه؟
user_image
nabavar
۱۳۹۹/۰۲/۲۳ - ۱۳:۲۰:۰۵
گرامی ماهانبوی خون می‌آید از آزار دلهای دو نیمرحم کن بر جان خود، زین ذوالفقار اندیشه کنمنظور از دلهای دو نیم ، دلهای شکسته است که به ذولفقار علی تشبیه شده
user_image
سید رضا نوعی ( حکیم )
۱۴۰۱/۰۲/۱۴ - ۱۲:۱۷:۱۰
به این شعر که سرآینده آن لااَدری است توجه بفرمائید :   دست در سوراخها داری زمار اندیشه کنپای بر گل می نهی از زخمِ خار اندیشه کن گر شناور نیستی،در موج دریا پا مَنِهدر میان چون غرق گشتی از کنار اندیشه کن  پشّه از شب زنده داری خون مردم می خوردزینهار از عابد شب زنده دار اندیشه کن راز خود با یار خود هر چند بتوانی مگویار را یاری بود از یارِ یار اندیشه کن    نکته    آخرین بیت از شعر فوق در غزل صائب تبریزی نیز آمده : پشه با شب زنده‌داری خون مردم می‌خوردزینهار از زاهد شب زنده‌دار اندیشه کن   ادیبی از متاخّرین شعرای عرب ایرانی تبار در تعریب این بیت چنین گفته :   لایَخدَعنْکَ عابدٌ فی لیلِهِیَبکی و کُنْ مِن شَرِّهِ مُتَحَذِّراً لَمْ یَسهَرِاللّیلَ البَعوضُ و لَم یَصِحفی جُنحِهِ إلّا لِشُربِ دمِ الوَرَی  
user_image
خ م
۱۴۰۱/۰۴/۰۳ - ۱۱:۰۰:۰۸
سِیاهی‌های معصیت برد بس خواب، آدم را که دانی شام تارم هم برد بس خواب، عالم را   حیاتی در دلش شد آنکه حی شد در حیاطی تار به حق ره می‌بری گر حی کنی طی، شام تارم را   نشد شب‌زنده‌داری، آنکه شب بیدار و وردی گفت حیاطی تار گر باشد گذارم من نمازم را کنی عادت به هر چیزی که بینی مستمر او را کی شد عادت بکردن یا نکردن سنجه آدم را؟   ((دل روشن اسیر رنگ و بو هرگز نمی‌گردد در آتش می‌گذارد لاله و گل نعل شبنم را))   مهدی فصیحی رامندی