
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۰۸۰
۱
صید دل زین بیش با موی میان خود مکن
کینه جوی من ستم بر ناتوان خود مکن
۲
هر سر موی ترا دستی است در تسخیر دل
باز این تکلیف با موی میان خود مکن
۳
کار فرمودن مروت کی بود بیمار را؟
غارت دلها به چشم ناتوان خود مکن
۴
هر چه می آید به دست باد دستان، می رود
اعتماد دل به زلف دلستان خود مکن
۵
از خدنگ انتقام آه مظلومان بترس
ای ستمگر تکیه بر زور کمان خود مکن
۶
تخم راز از سنگ خارا می جهد همچون شرر
هیچ کس را محرم راز نهان خود مکن
۷
عالمی در رهگذارت دل به کف استاده اند
از تغافل عالمی دل را زیان خود مکن
۸
در چنین فصلی که هر خار از نزاکت چون گل است
خاطر(ی) مجروح از تیغ زبان خود مکن
۹
گر هوای سیر عالم هست صائب در سرت
پا به دامن کش، سفر از آستان خود مکن
تصاویر و صوت

نظرات