
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۰۹۳
۱
شد در ایام کهنسالی گرانتر خواب من
در کف آیینه لنگردار شد سیماب من
۲
صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید
پرده دیگر شد از غفلت برای خواب من
۳
بس که با گرد خجالت طاعتم آمیخته است
خاک می لیسد زبان شمع در محراب من
۴
تا نپیوندم به دریا، نیست آسایش مرا
می کند گرد یتیمی خاک را سیلاب من
۵
پیچ و تاب رشته برمی داشت دست از گوهرم
تشنه ای سیراب می گردید اگر از آب من
۶
همچو پیکان در تن از بی طاقتی در گردش است
از کجا تا سر برون آرد دل بی تاب من
۷
گرچه از سرگشتگان این محیطم عمرهاست
نیست غیر از مشت خاری حاصل گرداب من
۸
دارد از زورآوری خم در خم صید نهنگ
سر فرو نارد به صید ماهیان قلاب من
تصاویر و صوت

نظرات