
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۰۹۸
۱
نست چون مژگان بلند و پست در گفتار من
تیر یک ترکش ز همواری بود افکار من
۲
پیش من طوطی ز خجلت سبز نتواند شدن
گوشها را تنگ شکر می کند گفتار من
۳
اشک نیسان را که در چشم صدف گرداند آب
مهره گل می شمارد گوهر شهوار من
۴
خواب شیرینی که مردم جا به چشمش می دهند
می کند کار نمک با دیده بیدار من
۵
از غزل پر کن بود دیوان من صائب تهی
سبزه بیگانه را ره نیست در گلزار من
تصاویر و صوت


نظرات