
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۱۰۷
۱
بی نقاب آن چهره را دیدن نمی آید ز من
پنجه خورشید تابیدن نمی آید ز من
۲
می توانم شد سپند آن روی آتشناک را
گر به گرد شمع گردیدن نمی آید ز من
۳
از سبک جولانی عمرست بی آرامیم
در گذار سیل خوابیدن نمی آید ز من
۴
گرچه دارد ناخن الماس دست جرأتم
سینه موری خراشیدن نمی آید ز من
۵
شمع من گردن به امید خموشی می کشد
بر فروغ خویش لرزیدن نمی آید ز من
۶
بادپیمایی است صائب ناله بی فریادرس
چون جرس بیهوده نالیدن نمی آید ز من
تصاویر و صوت

نظرات