صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۱۰۸

۱

از جفای چرخ نالیدن نمی آید ز من

گوش خصم سفله تابیدن نمی آید ز من

۲

دست بیعت با توکل داده ام روز ازل

از برای رزق کوشیدن نمی آید ز من

۳

شمعم اما خانه همسایه از من روشن است

بر فروغ خویش چسبیدن نمی آید ز من

۴

برنمی خیزد صدا از دست چون تنها بود

پیش بی دردان خروشیدن نمی آید ز من

۵

خانه صیاد می دانم لباس فقر را

خرقه تزویر پوشیدن نمی آید ز من

۶

بی میانجی مهربان می خواهم آن دلدار را

گل به دست دیگران چیدن نمی آید ز من

۷

گرچه دارم صد زبان آتشین چون آفتاب

از گناه خویش پرسیدن نمی آید ز من

۸

آسمان گو توتیا کن استخوان های مرا

رو به خاک عجز مالیدن نمی آید ز من

۹

گرچه دارم پنجه شیر ژیان در آستین

سینه موری خراشیدن نمی آید ز من

۱۰

ریشه غم، زعفران گردد اگر در سینه ام

چون گل تصویر، خندیدن نمی آید ز من

۱۱

در کنار گل چو شبنم جای خود وا می کنم

سینه بر خاشاک مالیدن نمی آید ز من

۱۲

داغ را از ننگ مرهم کرده ام صائب خلاص

گل به روی مهر مالیدن نمی آید ز من

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۶۰۹
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۸۰

نظرات