صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۱۱۱

۱

از هواداران شود دایم مکدر شمع من

از پر پروانه دارد تیغ بر سر شمع من

۲

پرتو منت کند دلهای روشن را سیاه

می شود دست حمایت آستین بر شمع من

۳

از مروت می کند روشن چراغ خصم را

گر به ظاهر می شود خامش ز صرصر شمع من

۴

گردنی در زیر تیغ از موم دارد نرم تر

در نظر دارد همانا بزم دیگر شمع من

۵

زندگی نتوان به کوشش یافت، ورنه عمرها

غوطه زد در بحر ظلمت چون سکندر شمع من

۶

باشد از جوش هواداران می روشن مرا

دارد از بال و پر پروانه ساغر شمع من

۷

در شبستانی که دارد صد سمندر هر شرار

شد ز بی پروانگی ها تیر بی پر شمع من

۸

گوهر خود را ز چشم زخم می دارد نگاه

گر نسازد دامن فانوس را تر شمع من

۹

از زبان آتشینم عالم دل زنده شد

صد چراغ کشته را شد افسر زر شمع من

۱۰

دیده گوهرشناسی نیست، ورنه بزم را

تازه رو دارد ز اشک پاک گوهر شمع من

۱۱

سرد مهری صائب از جا درنمی آرد مرا

در گذار باد می سوزد به لنگر شمع من

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۸۱

نظرات