
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۱۱۳
۱
بس که دارد گرد کلفت چهره احوال من
روی می مالد به خاک آیینه را تمثال من
۲
بلبل من از حریم بیضه تا آمد برون
گل ز شبنم خیمه بیرون زد به استقبال من
۳
نامرادی مطلب افتاده است در راه طلب
ورنه مطلب پاکشان می آید از دنبال من
۴
دیده ام در بی پر و بالی گشاد خویش را
ناخن پرواز نگشاید گره از بال من
۵
گرچه ساغر در خو مجلس به دور افکنده ام
کوه را از پا درآرد رطل مالامال من
۶
هدیه ای اهل هنر را به ز عیب خویش نیست
عیبجو بیهوده افتاده است در دنبال من
۷
یک سر مو بر تنم بی پیچ و تاب عشق نیست
می شود آیینه صاحب جوهر از تمثال من
۸
می شدم صائب در اقلیم سخن صاحبقران
گر نمی شد صرف تسخیر بتان اقبال من
تصاویر و صوت

نظرات