
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۱۳
۱
به اعتبار جهان هیچ کار نیست مرا
دماغ دشمنی روزگار نیست مرا
۲
چو تخم سوخته خاکسترست حاصل من
امید تربیت از نوبهار نیست مرا
۳
به بر و بحر چو گوهر یکی است نسبت من
گشایشی ز میان و کنار نیست مرا
۴
اگر به خاک برابر کند مرا گردون
به دل غباری ازین رهگذار نیست مرا
۵
به پاسبانی اوقات خویش مشغولم
به هیچ کار جهان، هیچ کار نیست مرا
۶
یکی است مطلب من چون موحدان جهان
دو چشم در ره مطلب چهار نیست مرا
۷
ز فکر نعمت الوان به خون نمی غلطم
به سینه داغی ازین لاله زار نیست مرا
۸
ز خارخار تمنا بریده ام پیوند
دل از تردد خاطر فگار نیست مرا
۹
به دست و دوش نسیم است رهنوردی من
وگرنه برگ سفر چون غبار نیست مرا
۱۰
چو آب آینه ام برقرار خود دایم
ز موج حادثه دل بی قرار نیست مرا
۱۱
یکی است در نظر من بلند و پست جهان
ز هیچ مرتبه ای فخر و عار نیست مرا
۱۲
در امید برآورده ام به گل صائب
دو چشم در گرو انتظار نیست مرا
تصاویر و صوت


نظرات