
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۱۳۰
۱
عاصیان را گریه از شرم گناه آرد برون
روی نورانی ز زیر ابر ماه آرد برون
۲
برنمی آید ز تن بی همت مردانه دل
رستمی باید که بیژن را ز چاه آرد برون
۳
عزم صادق را مده از کف که با خوابیدگی
سر ز جیب منزل مقصود راه آرد برون
۴
در کمان سخت نتواند اقامت کرد تیر
دردمندی از جگر بی خواست آه آرد برون
۵
از دل صافم خجل گردید خصم بد گمان
این زر خالص محک را روسیاه آرد برون
۶
جای حیرت نیست، خون بسیار گردیده است مشک
آن لب میگون اگر خط سیاه آرد برون
۷
ریشه جوهر برون ز آیینه آسان می کشد
هر سبکدستی که از دل حب جاه آرد برون
۸
می رسد صائب به وصل آفتاب بی زوال
هر که آهی از جگر چون صبحگاه آرد برون
تصاویر و صوت


نظرات