
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۱۳۱
۱
ناله را درد از دل افگار می آرد برون
زخم ناخن نغمه را از تار می آرد برون
۲
تنگدستی نفس را در حلقه فرمان کشد
کجروی را راه تنگ از مار می آرد برون
۳
حسن برگیرد همان افتاده خود را ز خاک
سایه را مهر از ته دیوار می آرد برون
۴
سرکشان را می تواند بر سر رحم آورد
هر که تیغ از قبضه کهسار می آرد برون
۵
می خلد در دیده اش خار ندامت عاقبت
راه پیمایی که از پا خار می آرد برون
۶
می برد داغ کلف هر کس که از رخسار ماه
سینه ما را هم از نگار می آرد برون
۷
دید در آیینه گل هر که رخسار خزان
از گلستان دیده خونبار می آرد برون
۸
زلف کافر را غبار خط مسلمان می کند
سر ز جیب سبحه این زنار می آرد برون
۹
دامن از خار شلایین علایق جمع کن
کز گریبان صد گل بی خار می آرد برون
۱۰
رشته جان را کند هر کس که صائب بی گره
سر ز جیب گوهر شهوار می آرد برون
تصاویر و صوت



نظرات