
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۱۳۴
۱
جان به صد داغ از تن خاکی سرشت آمد برون
جغد ازین ویرانه طاوس بهشت آمد برون
۲
فکر رنگین جلوه دیگر کند با بخت سبز
خوش نماید لاله ای کز طرف کشت آمد برون
۳
چون زلیخا کز پی یوسف ز خود بیرون دوید
جنت از دنبال آن حوری سرشت آمد برون
۴
هر کجا غم نیست، آنجا زندگانی مشکل است
زین سبب آدم به تعجیل از بهشت آمد برون
۵
پرده بیگانگی چون از میان برداشتند
برهمن از کعبه، زاهد از کنشت آمد برون
۶
جان روشن از غبار آلودگان صائب بجو
باده چون آفتاب از زیر خشت آمد برون
تصاویر و صوت


نظرات