صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۶۱۳۵

۱

دل چو گردد صاف آن مه بی حجاب آید برون

صبح چون گردید روشن، آفتاب آید برون

۲

می جهد آتش چو شمع از دیده گریان من

هیچ کس نشنیده است آتش ز آب آید برون

۳

بی دهن شو تا غم روزی نباید خوردنت

کوزه لب بسته از خم پر شراب آید برون

۴

گریه چندین عقده مشکل به کار دل فزود

از نزول قطره از دریا حباب آید برون

۵

موج بی آرام باشد بحر تا در شورش است

نبض عاشق چون به مرگ از اضطراب آید برون؟

۶

محو گردد در فروغ عشق، عقل خیره سر

دزد در کنجی خزد چون ماهتاب آید برون

۷

تا نسوزی چرخ را صائب ز آه آتشین

آفتاب دل محال است از حجاب آید برون

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان - ج ۶ (غزلیات: ن ـ ی) - صائب تبریزی - تصویر ۹۲

نظرات