
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۱۳۹
۱
چون ز طرف باغ آن سرو روان آید برون
گل ز دنبالش چو سنبل موکشان آید برون
۲
ریزد از خون غزالان حرم رنگ شکار
چون به عزم صید آن ابرو کمان آید برون
۳
می گشاید جوی خون از مغز سنگ خاره را
ناله هر کس چو نی از استخوان آید برون
۴
هر تمنایی که پختم زیر گردون خام شد
زین تنور سرد هیهات است نان آید برون
۵
خامه من پیشتر از نامه می گردد تمام
نی سوار از دشت پر آتش چسان آید برون؟
۶
راز عشق از پرده ناموس بیرون اوفتاد
چون ز تسخیر فروغ مه کتان آید برون؟
۷
آه می آید برون از سینه پر ناوکم
همچو شیری کز میان نیستان آید برون
۸
برنمی گردم به در بستن ازین بستانسرا
بسته ام همت که نخل باغبان آید برون!
۹
سایه میخانه صائب از سر ما کم مباد!
هر که پیر آید به این منزل جوان آید برون
تصاویر و صوت


نظرات