
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۱۴۲
۱
غم ز محنت خانه من شاد می آید برون
سیل از ویرانه ام آباد می آید برون
۲
دامن دولت به آسانی نمی آید به دست
این هما از بیضه فولاد می آید برون
۳
از غم عشاق حسن لاابالی فارغ است
با هزاران طوق، سرو آزاد می آید برون
۴
تا گشاید عقده ای از زلف آن مشکین غزال
خون ز چشم شانه شمشاد می آید برون
۵
در دل سنگین شیرین جای خود وا می کند
هر شرر کز تیشه فرهاد می آید برون
۶
از خشن پوشان فریب نرم گفتاری مخور
کاین صفیر از خانه صیاد می آید برون
۷
خنده دلهای بی غم می کند دل را سیاه
عاشق از سیر چمن ناشاد می آید برون
۸
هر که زانو ته کند چون زلف در دیوان حسن
در فنون دلبری استاد می آید برون
۹
از در و دیوار محنت خانه من چون جرس
صائب از شور جنون فریاد می آید برون
تصاویر و صوت

نظرات