
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۱۴۶
۱
آه حسرت از دل پیران جهد بی اختیار
تیر صائب زین کمان بی زور می آید برون
۲
مو اگر از کاسه فغفور می آید برون
باد نخوت از سر مغرور می آید برون
۳
رحم ازین دلهای سنگین هم تراوش می کند
اشک اگر از دیده های کور می آید برون
۴
حد شرعی مست بی حد را نمی آرد به هوش
دار کی از عهده منصور می آید برون؟
۵
گفتگوی راست روشن می کند آفاق را
از دهان صبح صادق نور می آید برون
۶
پرده عیب کسان را هر که اینجا می درد
بی کفن در روز حشر از گور می آید برون
۷
نیست حرف عشق را تأثیر در افسردگان
بی نمک ماهی ز بحر شور می آید برون
۸
در دل من کرد حشر آرزو آن خط سبز
از زمین در نوبهاران مور می آید برون
۹
شرم عشق پاک در خلوت یکی گردد هزار
از حریم وصل دل مهجور می آید برون
۱۰
حرص مردم در کهنسالی دو بالا می شود
بال و پر وقت رحیل از مور می آید برون
تصاویر و صوت

نظرات