
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۱۴۹
۱
راز عاشق از لب خاموش می آید برون
دود زود از آتش خس پوش می آید برون
۲
از رگ ابری پر از گوهر شود چندین صدف
یک زبان از عهده صد گوش می آید برون
۳
زان به روی دست جا بخشند مستان جام را
کز حریم میکشان خاموش می آید برون
۴
حسن او از خلوت آیینه با آن محرمی
از کمال شرم شبنم پوش می آید برون
۵
قامتش قلاب گشت و از سرش غفلت نرفت
خواجه را این پنبه کی از گوش می آید برون؟
۶
دیده های پاک، تر دست است در ایجاد حسن
هاله را اینجا مه از آغوش می آید برون
۷
در کهنسالی جوانتر گشت صائب فکر من
زین ته خم باده سرجوش می آید برون
تصاویر و صوت

نظرات