
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۱۵۲
۱
چون خط از لعل لب آن ماه می آید برون
از جگرگاه بدخشان آه می آید برون
۲
تا قیامت دل نخواهد ماند در زندان جسم
عاقبت از زیر ابر این ماه می آید برون
۳
چون نظر بر حاصل عمر عزیزان می کنم
از دل بی حاصلم صد آه می آید برون
۴
تشنه، برگردید سیراب از لب بحر سراب
دلو ما خالی همان از چاه می آید برون
۵
می برد از هوش پیش از آمدن بویش مرا
دورباش شاه پیش از شاه می آید برون
۶
سایه بیدست در گرمای محشر، هر که را
آه سردی از دل آگاه می آید برون
۷
می جهند از آه مظلومان سلامت ظالمان
برق اگر سالم ز خرمنگاه می آید برون
۸
نقطه ای کز خامه صائب تراوش می کند
ماه کنعانی بود کز چاه می آید برون
تصاویر و صوت

نظرات
زهرا