
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۶۱۸
۱
زبان هر هرزه درایی به جان رساند مرا
لب خموش به دارالامان رساند مرا
۲
ادا چگونه کنم شکر آه را، کاین تیر
ز یک گشاد به چندین نشان رساند مرا
۳
ز بی کسی چه شکایت کنم به هر ناکس؟
که بی کسی به کس بی کسان رساند مرا
۴
اگر چه بی بروپالی است سنگ راه عروج
دل شکسته به آن دلستان رساند مرا
۵
به دیده چون ندهم جای، اشک را صائب؟
که سیل گریه به آن آستان رساند مرا
تصاویر و صوت

نظرات